هوای طوس و خدمت در هگمتانه زیر خیمه چایخانه
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۷۴۵۴۵
خبرگزاری فارس-همدان، سولماز عنایتی: دخترک با شال قرمز و موهای تابدار میخندد و میگوید «خیلی قشنگه، دستتون درد نکنه»، میگویم «نیم ساعت دیگه بساط چای پهن میشه»؛ میگوید «کاری ندارم به چای فقط خواستم بگم الهی خسته نباشید». بعد هم با خندهای از بیخ دل راه کج میکند و میرود.
پیرزن با چادر پیچیده زیر بغلش کارت نشان میدهد و یکهو میگوید «نَنه جان، نقدا ۵۰ تومان بکش برای قند، تا کام زائرا شیرین بشه»، جوان سبزپوش با چفیه سبز دور گردنش، کارتخوان میآورد و کارت میکشد و پیرزن از روی کاغذ چسبانده پشت موبایل ساده و رنگ و رو رفتهاش رمز میخواند و فیالفور گونههای پرچینش گُل میافتد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زنِ میانسال اما، فقط نگاه میکند و گوله گوله اشک میریزد و همزمان میخندد، انگاری شادی و غم یکباره سُر میخورد در صورتش. خشکش زده، نه حرفی میزند و نه چیزی میخواهد. به کدام نقطه خیره شده و چه چیز میبیند؛ خدا عالم است.
بیل دارد و کلنگ با چهرهای پر از چین و چروک و کلاهی که حائل آفتاب عالم تاب است و برف نشسته بر سرش، کارگر اطراف میدان مرکزی را میگویم؛ جلو میآید و میخندد و دو دانه قند برمیدارد و دستی تکان میدهد. انگار چاره درد و رنج و پریشانیاش میان همان دو قند است و حالا با گرفتنش گُل از گُلش شکفته.
یک پایش میلنگد و سُران سُران راه میرود. جوان است و دو سه دور از گذر عقربه را مهمان، پس و پیش میرود و میآید و خیره خیره چشم میدوزد، به گمانم غمی از جنس غربت ته نگاهش جا خوش کرده و تا دلش ریشه دوانده.
دمی دست زیر چانه میگذارد و گاهی دست به سینه میایستد یا پاهای بیرمقش را از این به آن میکند اما چشم نمیگیرد و مات و مبهوت است، کاش کلامی شود و سِر انتظار با پاهای خسته را برملا سازد.
یکی هزار لب زمزمه و دیگری یک دامن تمنا
اینجا چایخانه حضرت است، چایخانه نوپایی که تا یکی و دو ساعت دیگر راه میافتد و غلغل سماورش تا سرزمین طوس میرود و از ضریح دلهای زوارِ راه دور آیه به آیه احساس امام رضایی میریزد.
من هم خبرنگار، اینجا مابین زوایههای هشت ضلعی خیمهگاه چایخانه همه تن چشم شدم و با مردمکهای دکمهای و مشکی رد اهالی همهدانا را دید میزنم و حال و احوالشان را مینویسم، یکی هزار لب زمزمه است و دیگری یک دامن تمنا و آن یکی بغل بغل اشک.
انگار خیمه برافراشته بس است تا دل از دل برود و کبوترِ صحن و سرا شود. جسمها همه اینجا، دلها اما روبروی سقاخانه اسماعیل طلا و پنجره فولاد و گنبد طلایی نشسته و زیر گاه به گاه نم باران ذکر پابوس میخواند.
اینجا دوش به دوشِ سماورها و خدام سبزپوش و بازار داغ عاشقان؛ حسرتزدگان طواف آشیان قدس، انتظار معنا کردند تا با تبرکی گره خورده به نام حضرت گره از گلو باز کنند و در شیار سین موسی و الف رأفت رضا غرقه شوند.
دستها هم چشم به راه یک استکان چای تبرکی نبض دارند و بیتابی میکنند، انگار که در هجوم دلتنگیها پی مرهم میگردند. چشمها که دیگر هیچ، بغضی شدند و به وقت تَر شدن ششگوشه میبینند.
نقاره و تبرکی حریم قدسی
هر چه بگویم، کم گفتم از میدان مرکزی همدان و چایخانه نوپا و دلهای بیقرار. هنوز هم در شش و بش دیدن و نوشتن و وصف کردنم که صدای نقاره دلم را میلرزاند و دور تا دور میچرخاند، صوت آسمانی و عطر مضجع شریف در سرم میپیچد.
آری، تبرکی آمده از حریم قدسی، بلوا به پا و مشامم آغشته به شمیم حرم شده، دو سه خادم رضوی از بارگاه نور آمدند و بیرق آقا آوردند تا چایخانه راه بیندازند و پذیرای سرگشتگان باشند. قدم به قدم دور تا دور چایخانه میگردند و دلهای بیتاب و دستهای ملتمس را صفا میدهند و نقارهزنان غم میخرند.
حالا نوبت چایخانه است و غلغل سماور و بخار به عرش رسیده؛ پرچم رضوی کنجی از خیمهگاه مینشیند و نور به آسمان میتراود و خدام با چاشنی دم مسیحایی حضرت تندتند چای میریزند و تعارف میزنند به همان دستهای نبضدار و ملتهب.
غوغا شده اطراف چایخانه و جای سوزن انداختن نیست، جمع مستان جمع است در طلب چشیدن جرعهای از آسمان احسان و زائری از راه دور. کودک و بزرگ و جوان و سالخورده هم ندارد مجلس بیریا از پی دوا به پا شده و چی بهتر از چایخانه و خادم رضوی و پرچم روضه منوره.
خدمت میان دلهای ریسه کشیده و آذین بسته
یادمان نرود که چایخانه به لطف میلاد نور هشتم و نگین درخشان این دیار راه افتاده و دل میبرد حتی از دورِ دور، چایخانهای به وسعت تمام دلهای تنگِ هگمتانه که حالا مضاف بر چای تبرکی و خادم رضوی، طُره بیرقش دشت تشنه سیراب میکند و نام زرین حضرتش دل آذین میبندد.
من هم هنوز میان دلهای ریسه کشیده و آذین بسته و هرم نفسهای خادمان و بخارهای گنبدی شکل چای، میپلکم و هوای طوس مینویسم، بعد تفال میزنم به چشمه خورشید خراسان و قرعه فال به نام خادم با سابقه آستانش میافتد.
کاغذ سفید را با خودکار زرین دست میگیرم و درست دیوار به دیوار کتری پُرچای و لیوانهای به صف شده به کلام میکشانمش تا شاید رمز و راز دلدادگی در آستان آقا و خدمت در این دستگاه بر ملا شود.
«حجت عابدینی» هم بلندبلند در کنار مولودیخوانی از حضرت و شوق مردم، کتری زمین گذاشت و سلامی با دست چسبیده به سینه، پیشکش حضرت نور کرد و گفت: «۲۵ سالی میشود که توفیق خدمت در اداره دربانان حرم مطهر را دارم و این اولین سالی است که قسمتم شد با کاروان «زیر سایه خورشید» به همدان سفر کنم و اینجا در چایخانه تازه تاسیس حضرت پذیرای عاشقان آستانش باشم.
هرچند خدمت حضرت، حرم و غیر حرم ندارد، خدمت کردن در آستان آقام رضا(ع) توفیق است که الهی قسمت همه آرزومندان بشود، البته که حال و هوای حرم مطهر با هیچ جای دنیا قابل قیاس نیست، حال و هوای منحصر به ضامن آهو دارد و سیل آهوان خسته اما خدمت همه جا خدمت است.»
صفای حرم از سر و رویش میریزد خادمالرضای این آستان، خادمی که در بخش انتظامات صحنهای مرکزی فعال است و کارهایی از قبیل کنترل، نظم و سر و ساماندهی صحنهای مجاور روضه منوره را برعهده دارد.
باز هم دست به دامنش شدم تا از خدمت بگوید و معنویت در بارگاه حضرت نور، او هم با مهربانی اضافه کرد: «همه ایرانیان در خط امام و امامت هستند و درک کردند برکات حضرت و نور معنویت این امام همام را، از خدمت هم بگویم که همنشینی با زوار ضامن آهو حال و هوایی دارد وصف نشدنی باید باشید و ببینید.
ناگفته نماند در سفر ۱۰ روزه به همدان جوانانی دیدم که با جان و دل به حضرت خدمت میکنند اصلا خدمت واقعی را این جوانان انجام میدهند. واقعا مخلصانه از وقت و خانواده و زندگی میزنند و خدمت آستانِ حضرت میکنند.
راستش منی که در حرم خدمتگزارم به روحیه و حال این دوستان غبطه خوردم، خدمت جهادی که حد و حصر ندارد، خداوند این چنین خدمت را نصیب همه کند.»
آقای عابدینی راست میگفت، خادمالرضا بودن مشهد و هگمتانه ندارد فقط کافی است سرسپرده این دستگاه باشی و شیفته شاه مُلک خراسان.
حالا سوال که نه! کلام آخرم را پیش سماورهای مزین به تصویر صحن و سرا میگویم و از خادم باسابقه حضرت خاطره میخواهم، از آن خاطرهها که ردی از عاشقان دارد و خادمان.
آقای عابدینی فکری شد و میان خرمن یادگاریهای خادمی دنبال بهترینشان گشت و گفت: «همه لحظات خدمت در حرم آقا خاطره است، از کمک به پیرزن افتاده تا دستگیری به پیرمردان ویلچری، باز کردن مسیرهای تردد، نگاههای متلمس همه و همه در حرم خاطرهای است دلانگیز و ماندگار؛ سوا کردنش اما وقت میخواهد و مجال شاید به طول ۲۵ سال.»
خدمتی بیستوچند ساله از خراسان تا همدان
تصور ۲۵ سال خدمت و لحظه به لحظه خاطره ساختن در سرم سودای خادمی انداخت، با خیال خدمت در حرم سراغ علی آقای نمازی با همان قامت بلند و ردای خدمتش رفتم. سینی به دست بود و چای تخس میکرد بین مشتاقان، حرف پیش کشیدم و از سفر به همدان و خدمت در چایخانه نوپای حضرت گفتم.
او هم همان طور که لیوان چای دست عاشقان میداد، سری چرخاند و جوابی روانه سوالم کرد، ابتدای کلامش سلامی بود به سوی امام، بعد از سلام با لحنی مهربانانه گفت: «خدا را شکر که در میلاد با سر سعادت ولینعمتمان حضرت اباالحسنالرضا(ع) خدمتگزار این مردم هستم آن هم در چایخانه حضرت.
چایخانهای که به همت بلند مردم برپا شده تا دلها را متوجه آقا کند، شاید برخی دوستان، دوست داشته باشند در این لحظات خاص در حرم آقا باشند و آنجا خدمت کنند اما خدمت به حضرت در هر مکان و زمان و شرایطی خدمتی خالصانه است و پرثواب.»
این خادمالرضا هنوز سینی در دست دارد و گلوی زائران راه دورِ امام هشتم را صفا میدهد، گاهی هم میان چای تخس کردن دو سه جمله برای گفتن دارد، او مابین خدمت فرصت غنیمت شمارد و اضافه کرد: «در دهه کرامت از حرم مولا ۶۲ کاروان «زیر سایه خورشید» اجازه میگیرند و به سراسر کشور با پرچم متبرک عازم میشوند و با دلدادگان حضرت ارتباط معنوی و دیدار برقرار میکنند.
امسال برای اولین بار بنده افتخار داشتم به همراه همکارانم در این کاروان به همدان سفر کنیم و روستا به روستا و شهرستان به شهرستان را متبرک. هدف این است در این ایام پرسعادت تا جایی که امکان دارد مقدمات زیارت از راه دور برای مشتاقان فراهم شود.»
آقای نمازی، خادم بیست و چند ساله آستان قدس و کفشدار این صحن و سراست و حالا که باب گپوگفت باز شده گریزی به اتفاقات خاصه حرم زد و یادآوری کرد: «مدام اتفاقات خاصی در حرم در جریان است، اتفاقاتی که گفتن و شنیدنش، تکرار کرامات است. اما دلهره ما کفشداران، زمانی بیشتر میشود که زائران مخصوصا به وقت نماز با عجله کفشهایشان را روی سکوی کفشداری میگذارند و بدون شماره میروند و کفش بینام و نشان میماند. گاهی تا پایان شیفت چشم میچرخانیم تا بلکه صاحب کفشها بیایند، گاهی هم رو به حضرت میکنیم که آقاجان این زائران بدون کفش نمانند و همان وقتهاست که پیدایشان میشود و کفششان را تقدیم میکنیم.
میدانید که امام رضا، امام مهربانیست، زوار به محض ورود به حرم، مهربانی و رأفت آقا را استشمام میکنند. ما هم در تمام این سالها تلاش کردیم این صفت را در خودمان به وجود بیاوریم و تقویت کنیم تا با زائران با رأفت برخورد کنیم، امیدوارم عنایت آقا نصیب ما شود و رأفتش را در جای جای زندگی به کار بندیم.»
خادمان رضوی را به حرف گرفتم، از خدمت در چایخانه تا تپش قلبهای کفشداران اما سیلی از مستان در انتظار جرعهای چای تبرکی صف بستند و حال و هوای چایخانه صحن غدیر را تداعی کردند؛ راستی شما هم دعوتید به چشیدن از آسمان احسان و زائری از دور.
پایان پیام/89033/
منبع: فارس
کلیدواژه: چایخانه حضرت کاروان زیر سایه خورشید حال و هوای راه دور
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۷۴۵۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی: